نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم ..
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم نفسش را در گلویم سخت بفشارد
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
و بدین سان بشکند دائم
سکوت مرگ بارم را.
تو ...
تو را با دیگری دیدم..
که گرم گفتگو بودی
با او آهسته می رفتی ..
سرا پا محو او بودی .
نگاهت کردم و بر من چو بیگانه نظر کردی!!!.
شکستی عهد دیرین را..
گنه کردی ...
گنه کردی ...
نگاهت را نمی بخشم!.
دنیا واسه ما چی آوردی که حالا در تمام لحظات می خوای همون چیزایی رو هم که داریم ازمون بگیری ؟؟؟ .
آی دنیا مگه غیر یه سنگ صبور چی ازت می خواستم که اونم ازم گرفتی . عزیز ترینم رو چرا گذاشتی دلش بشکنه خدا اون بالا نشستی چی کار می کنی یه نگاه یه نگاه کوچیک خدا نذار تنها بمونم .نذار خدا...نذار.